کد مطلب:27201
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:23
در كتاب آشنايي با علوم اسلامي شهيد مطهري آمده : عرفان جنبه ي فرهنگي و تصوف جنبه ي اجتماعي دارد. اين جمله يعني چه؟ فرق ميان جنبه ي فرهنگي و جنبه ي اجتماعي در چيست؟
اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگي ياد شوند، با عنوان عرفا، و هرگاه با عنوان اجتماعي شان ياد شوند، غالباً با عنوان متصوفه ياد مي شوند.
استاد مطهري در توضيح جنبة اجتماعي عرفان، مي فرمايند : عرفا و متصوفه هر چند يك انشعاب مذهبي در اسلام تلقي نميشوند، و خود نيز مدّعي چنين انشعابي نيستند، و در همة فرق و مذاهب اسلامي حضور دارند، در عين حال يك گروه وابسته و بهم پيوسته اجتماعي هستند، يك سلسله افكار و انديشه ها و حتي آداب مخصوص، در معاشرتها، و لباس پوشيدنها، و احياناً آرايش سر و صورت، و سكونت در خانقاهها، و غيره، به آنها به عنوان يك فرقه مخصوص مذهبي و اجتماعي، رنگ مخصوصي داده، و ميدهد... و در ادامه مي فرمايند : اگر بخواهيم از جنبة اجتماعي وارد بحث (عرفان) شويم، ناچار بايد اين فرقه را از نظر علل و منشأ، واز نظر نقش مثبت يا منفي، مفيد يا مضرّي كه در جامعه اسلامي داشته است، فعل و انفعالهايي كه ميان اين فرقه و ساير فرق اسلامي رخ داده است، رنگي كه به معارف اسلامي داده است، تأثيري كه در نشر اسلام در جهان داشته است، مورد بحث قرار دهيم.
و دربارة جنبة فرهنگي و علمي عرفان مي فرمايند : عرفان به عنوان يك دستگاه علمي و فرهنگي، داراي دو بخش است : بخش عملي و بخش نظري. بخش عملي عبارت است از آن قسمت كه روابط و وظايف انسان را به خودش و با جهان و با خدا بيان مي كند و توضيح مي دهد. اين بخش از عرفان توضيح داده مي شود كه سالك براي اينكه به قلة منيع انسانيّت، يعني توحيد برسد، از كجا بايدآغاز كند، و چه منازل و مراحلي را بايد به ترتيب طي كند، و در منازل بين راه چه احوالي براي او رخ مي دهد، و چه وارداتي بر او وارد مي شود، و البته همه اين منازل و مراحل بايد با اشراف و مراقبت يك انسان كامل و پخته كه قبلاً اين راه را طي كرده، و از راه و رسم منزلها آگاه است صورت گيرد؛ و اگر همّت انسان كاملي بدرقه راه نباشد، خطر گمراهي است...(1)
و در توضيح عرفان نظري مي فرمايند : عرفان نظري به تفسير هستي مي پردازد، درباره خدا و جهان و انسان بحث مي نمايد. عرفان در اين بخش خود، مانند فلسفه الهي است كه در مقام تفسير و توضيح هستي است، و همچنانكه فلسفه الهي براي خود، موضوع، مبادي و مسائل معرفي مي كند، عرفان نيز موضوع و مسائل در مبادي معرفي مي نمايد. ولي البته فلسفه در استدلالات خود
تنها به مبادي و اصول عقلي تكيه مي كند و عرفان مبادي و اصول به اصطلاح كشفي را ماية استدلال قرار مي دهد، و آنگاه آنها را با زبان عقل توضيح مي دهد... نوع بينش فيلسوف با عارف متفاوت است. فيلسوف مي خواهد جهان را فهم كند، يعني مي خواهد تصويري صحيح و نسبتاً جامع و كامل از جهان در ذهن خود داشته باشد. از نظر فيلسوف حدّ اعلاي كمال انسان، به اينست كه جهان را آنچنانكه هست، با عقل خود دريابد، به طوري كه جهان در وجود او وجود عقلاني بيابد، و او جهاني شود عقلاني...، ولي عارف به عقل و فهم كاري ندارد، عارف مي خواهد به كُنه و حقيقت هستي كه خدا است برسيد، و متصل گردد و آنرا شهود نمايد... (2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و مآخذ :
1. كليّات علوم اسلامي، استاد مطهري، جلد دوم، (كلام ـ عرفان حكمت عملي)، ص84 و 85 (با اندكي تغيير)
همان، ص89و90
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.